به بهانه تمدن
چراغ هدایت کنون که فتنه فرا رفت وفرصتست ایدوست بیا که نوبت اونس است و اولفتست ایدوست دلم به حال گل و سرو و لاله می سوزد زبس که باغ طبیعت پر آفتست ایدوست مگر تاسفی از رفتگان نخواهی داشت ؟ بیا که صبح یاران غنیمتست ایدوست عزیز دار محّبت ، که خارزار جهان گرش گلی است همانا محبّتست ایدوست به کام دشمن دون، دست دوستان بستن به دوستی که نه شرط مّروتست ایدوست فلک همیشه به کام یکی نمی گردد که آسیای طبیعت به نوبتست ایدوست بیا که پرده پاییز خاطرات انگیز گشوده اند و عجب لوح عبرتست ایدوست مآل کار جهان و جهانیان خواهی بیا ببین که خزان طبیعتست ایدوست گرت به صحبت من روی رغبتی باشد بیا که با تو مرا حق صحبت است ایدوست به چشم باز توان شب شناخت راه از چاه که شهریار چراغ هدایت است ایدوست
Design By : Pichak |